وقتی بیایی...
وقتی بیایی ، خمودی از جا بر می خیزد وطراوت می گستراند.
وقتی بیایی ، صدای نوروز ، با گامهای تو آغاز می شود .
در روستای پر برکت بهار ، چشمه های معرفت جاری می شود وتمام سر شاخه ها به عطر بی نظیر باران دعوت خواهند شد.
آمدنت انتقام جویی از دستهای مرموزی خواهد بود که مجسمه های تعفن در دنیا زده اند . ای کاش روزها مانند دانه های تسبیح ، زود تر جلو بیفتند تا لحظه سجاده ای رنگ آمدنت ، به تنهایی هریک از ما رنگ قدسی بزند.
نگاه کن ! در روزهای چون شب ما ، تنها امید آمدن تو سوسو می زند.
باز هم جمعه فرا خواهد رسید وعید اشکها در ندبه های بی تابی.
مولا جان ! چشمهای مارا با نیامدنت بیش از این تنها مگذار وبه دستهای ما کمی از گلاب خوش بوی استجابت بپاش.
ادامه مطلب...
|